دهمین ماهگرد رستا
رستای ناز مامان و بابا 10 ماهگیت مبارکککککککککککک عزیز دلم ، خانوم خوشگلم ببین توی ماه 10 چه کردی و چه شد : اول بگم که یه اتفاق وحشتناک در 9 ماه و 3 روزگی شما افتاد که مامان تا چند روز همش گریه میکرد پنجشنبه شب 22 خرداد داشتم بهت سوپ میدادم . دیدم یه چیزی توی سوپه اما انگار مغزم پردازش نکرد و فکر کردم گوشته. قاشق رو گذاشتم دهنت و اومدم بعدی رو بذارم دیدم صدای عجیبی ازت در میاد و رنگ صورت و چشمات شد رنگ خون و نفست انگار که رفت ..... وااااااااااااای خدا. اگه بدونی چی گذشت بهم رستای من. سریع از توی صندلی درت آوردم و برت گردوندم و میزدم پشتت. بالاخره یه تیکه استخون قلم ا...